مهدی فخیم زاده سالها پیش با ساخت سریال خواب و بیدار موفقیت قابل توجهی در جذب مخاطب بدست آورد، به طوریکه در ساعات پخش این سریال خیابانهای تهران خالی از جمعیت می شد، اما این امر در سریالهای بعدی این کارگردان تحقق نیافت. مشکل عمده آپارتمان 85 به این موضوع باز میگردد که موضوع و معمای سریال یا به عبارتی صورت مسئله تا قسمتهای پایانی برای بیننده نامعلوم می باشد که لطمه شدیدی به سریال وارد آورده و باعث ریزش عمده مخاطب شده است. فخیم زاده در نوشتن سریال سعی کرده با آمیختن این گونه سریال با جزئیات خانوادگی و موضوعات عاشقانه(همیشه مورد توجه بیننده ایرانی هست)به سریال جنبه فرهنگی و آموزشی بخشیده و به ناهیجاریهای اجتماعی از قبیل ناکارآمدی نظام خانواده در تربیت فرزندان و صدمه ناشی از فقدان والدین(همچون ناتاشا جکسون در خواب و بیدار)بپردازد که سبب شده حتی از داستان اصلی دور شود. ریتم سریال نیز تا حد زیادی کند بوده که ناگهان در قسمتهای پایانی شتاب می گیرد. بیشتر زمان سریال در مکان بسته و فضای آپارتمانی می گذرد. که در این مورد کارگردان می توانست، با گرفتن نماهایی از شهر، رفت آمد بازیگران و کشیدن ماجرا به سطح شهر که اگرچه پروژه را پرهزینه و سنگین می کرد، سریال را از یکنواختی رهانیده و به سریال تنوع بصری خوبی ببخشد.
در زمینه صحنه های اکشن، با مقایسه با آثار روز جهان پی می بریم که ما هنوز در عصر یخبندان به سر می بریم. در مورد تحسین ترین فیلمهای سینمایی ایران، به طور نمونه آژانس شیشه ای(که من به شخصه به این فیلم علاقه ای ندارم)نیز شاهدیم که صحنه های اکشن به بازی کودکانه شبیه تر است که علت این امر به نبود امکانات سخت افزاری، توجه نداشتن به سیستم بدلکاری به عنوان قسمتی مهم از فن سینما، عدم مهارت در مونتاژ دینامیکی یا حتی عدم مهارت خود بازیگران باز می گردد. حتی پیش پا افتاده ترین سریالهای کره ای در اجرای اینگونه موارد از سریالهای فاخر ما مانند مختارنامه فرسنگها جلوترند.
در نوشتن فیلمنامه فخیم زاده فکر کرده که با مخاطب ده سال پیش طرف می باشد که به آثار روز جهان دسترسی ندارد و متوجه چیزی نیست. چگونه می توان باور کرد، کشورهای غربی تنها دو مامور، یکی تازه کار و دیگری که بچه به نظر می رسد را بدون هیچ پشتوانه ای برای این ماموریت فرستاده که تازه با نازلترین ابزار کار می کنند. اگر سازمانهای جاسوسی غرب مانند موساد اینقدر ناتوانند، پس چطور سالها نظام خود را حفظ کرده اند؟آیا متوجه نیستند در صورت شکست عملیات چه عواقبی در انتظار آنها می باشد؟ در قسمتی از سریال شاهدیم که هاشم و همسرش با استفاده از ساده ترین تمهیدها نویسنده را ربوده و از او کسب اطلاعات می کنند. آیا این سارقان حرفه ای ! روشی بهتر به ذهنشان نرسید. یا حقه اختر بانو در مورد اینکه پسر اختر چند نفر را برای کمک به آنها و از بین بردن هاشم می آورد. مگر اینکه باور کنیم سارقان حرفه ای اینقدر نمی فهمیدند که اگر اختر این تعداد آدم را در اختیار داشت، چرا از آنها استفاده می کرد و اصولا" چه نیازی به آنها داشت. اظهار بی اطلاعی سه سازنده ساختمان در مورد تیمور و نگرانی آنها به چه دلیل می باشد و یا عدم تعقیب اختر از طرف قدرت در هنگام پرت کردن او از ماشین در صورت اهمیت تیمور برای قدرت.
مشکلات زیادی در مورد شخصیت پردازی در کل سریال به چشم می خورد، در سریال، کارگردان اختر را به گونه ای ترسیم می کند که تصور می شود هیچ مردی نمی تواند او را فریب دهد. در حالیکه در اواخر سریال به راحتی از تیمور فریب می خورد. اختر فرزند خود را ولد چموش می نامد، در صورتیکه ما در طول سریال و قبل از آن هیچ حرکت خلاف میل مادر از او نمی بینیم. اطلاعاتی که از تیمور داده می شود شخصیت او را دقیق ترسیم نمی کند. بازی سرهنگ هم به قدری ضعیف است که انتظاری در مورد شخصیت پردازی او نمی رود. طوریکه فداکاری شهادت طلبانه او در آن صحنه با ذهنیات بیننده همسویی ندارد. رفتار کاراکترها نیز طبیعی به نظر نمی آید. عدم تلاش بازپرس برای نجات فرزند به نظر شعاری می رسد. یا هاشم، یک سارق جنایتکار که به هیچ اصولی پایبند نیست، اینقدر شهامت دارد که علیرغم آنکه بداند، مجازاتی جز اعدام در پیش رو نخواهد داشت، برای نجات همسر خود دست به خودکشی آن هم این چنین فداکارانه بزند و چه بسیارند از این تناقضات در سریال.
علیرغم ضعفهای ذکر شده بعضا" ابتکارات جالبی در سریال به چشم می خورد از جمله پای مصنوعی بازپرس قربانی(پایی که در جنگ تحمیلی از دست داده بود)و استفاده ای که از این پا در جدال با فرد تروریست نمود که بدون توسل به فضای شعاری و تبلیغاتی کارکرد جالبی داشت.
درمورد بازیگری، در سریال از بازیگران ناشناخته و نابازیگران زیادی استفاده شده که باعث شده واکنشهای بازیگران در برابر حوادث طبیعی به نظر نیاید و به جای اینکه بازیگران در خدمت میزانسن و کارگردان باشند، توان عمده کارگردان صرف تکرار پلانها و هدایت بازیگران شده است. بسیاری از بازیها مبتدیانه و خام به نظر می رسد همچنان که بعید است از این جمع، بازیگر جدیدی به سینما و تلویزیون ایران اضافه شود. در مورد بعضی، تنها از هیکل درشت و چهره خشن، استفاده ای عروسک مانند شده(شاید از عوامل پشت صحنه بودند)که نمونه آن وردست قدرت است که سهمی در پیشبرد روایت ندارند.
در پایان با وجود نظریات صاحبنظران مبنی بر تحقیر مدیوم تلویزیون در برابر سینما، پیشرفت تکنولوژی و آسانتر شدن ارتباطات و دسترسی آسان به سریالهای روز جهان به ما نشان داده که اینچنین نیست و تلویزیون حتی می تواند در مواردی از سینما پیشی بگیرد. پس سهل انگاری در ساخت تولیدات تلویزیونی و سخنانی از این قبیل که در حد یک سریال تلویزیونی یا فیلم تلویزیونی نود دقیقه ای مورد قبول است، در این دوره محلی از اعراب ندارد.
ترو گرت ستاره های استاینفلد به پروژه زیبای خفته می پیوندد.
نسخه جدید را لنزی دولین نوشته که در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است، او یک بازنویسی بر روی افسانه پری انجام داده است. داستان به اینصورت است که وقتی که زیبای خفته در خواب است، با صدای شاهزاده از نفرین جادوگر بیدار می شود. نسخه جدید از جایی شروع می شود که وی وارد عالم رویا می شود و مجبور می شود راه خروج را پیدا کند. البته هالیوود وفتی میلیونها دلار صرف آلیس در سرزمین عجایب کرد، با افسانه های پریان شکست سختی خورد. در حال حاضر یک نسخه از زیبای خفته وجود دارد که بوسیله لیندا وولورتن به صورت فیلمنامه در آمده است که تیم برتن قرار است آن را کارگردانی کند، همچنین شایعه ای وجود دارد که آنجلینا جولی تمایل به ایفای نقش ساحره دارد. علاوه بر این افسانه سفید برفی قرار است با شرکت چارلیزترون در یونیورسال ساخته شود.
فارلی گرنجر بازیگر بیگانگان در قطار (آلفرد هیچکاک)در سن 85 سالگی درگذشت.
در حالیکه هالیوود هنوز درسوگ از دست دادن الیزابت تیلور افسانه ای بود، ستاره ای دیگر از دوران طلایی هالیوود درگذشت. به گزارش هالیوود ریپورتر او در یکشنبه گذشته در 85 سالگی به مرگ طبیعی درگذشت.
شروع مجدد بتمن درکمپانی برادران وارنر بعد از شوالیه تاریکی
اینبار کریستوفر نولان فقط به عنوان تهیه کننده در ساخت فیلم شرکت دارد. کریستوفر نولان رسما" اعلام کرد که شوالیه تاریکی آخرین بتمن او خواهد بود.
منبع IMDb
نمی دانم علاقه و حمایت این همه نویسنده و منتقد سینمایی نسبت به کیمیایی مربوط به خوش ساخت بودن فیلمهای کیمیایی هست که بعید می دانم، زیرا خیلی از فیلمهای کیمیایی خوش ساخت نیست که هیچی، بدساخت و حتی مایه خجالت کسی هست که از فیلم طرفداری می کند. اگرگفته شود که این همه آدم این ژانر یا به عبارت بهتر این زیرژانر را دوست دارند که باز هم برای هیچ عقل سلیمی قابل باور نیست، اگر گفته شود که به عنوان یک فیلمساز قدیمی که سابق بر این در قبل از انقلاب فیلمهای باارزشی ساخته مورد احترام است که اولا" این امر نیاز به تعریف دقیق ارزش گذاری فیلم دارد. که از نظر نگارنده بعضی از این فیلمها را به سختی می توان حتی در رده فیلمهای خوب قبل از انقلاب که تعدادشان اندک می باشد قرار داد. اگر هم بر فرض از نظر این دسته کثیر این فیلمها باارزش باشند بسیاری از فیلمسازهای موج نو که آثار بسیار باارزشتری ساخته اند. مانند بیضایی در چند سال اخیر مورد حمله شدید منتقدان سینمایی قرار گرفته یا حتی مانند فریدون گله (قبل از مرگ) از سینما محو شدند. اگر گفته شود که ...
تنها احتمالی که برای من تا حدی قابل قبول هست این است که کیمیایی منتقدها را حسابی تحویل می گیرد، راحت به آنها وقت مصاحبه داده، زود هم با هم صمیمی می شوند که مثلا" اگر خدای ناکرده روزی به جایی رسیدند و منتقد یا فیلمساز معتبری شدند، حسابی هوای کیمیایی راداشته باشند یا درباره فعالیت سینمایی کیمیایی مستند بسازن.
امروز یک بار دیگر پس از چند سال سری فیلم اره را با دقت بیشتر نگاه کردم. این بازبینی این امکان را برای نگارنده فراهم نمود که این فیلم را با سایر فیلمهای این گونه سینمایی مقایسه نمایم، هر چند در تماشای نخست به دلیل عدم استقبال منتقدان توجه چندانی به تیتراژ و نام سازندگان اعم از کارگردان،نویسنده،فیلمبردار،تدوینگر و ...نکردم.این گونه سینمایی به علت مشخصات خاص خود، استفاده زیاد از امکانات سخت افزاری سینمایی چندان مورد توجه جشنوارهها و منتقدان قرار نمی گیرد.علاوه بر آن وجه محتوایی،فلسفی (چیزی که جشنوارههای جهانی را جلب می کند) در این آثار کم رنگ است. و به ترساندن و سرگرمی صرف خلاصه می شود. که در بهترین صورتهای فنی نیز مورد توجه منتقدان قرار نمی گیرد اما به این امر باید توجه کرد که سینمای وحشت سخت ترین ژانر سینمایی است(به عقیده بسیاری بعد از کمدی که تماشاگر پسندترین ژانر در جهان و ایران باشد) و فیلمسازی در آن به مراتب دشوارتر است. اما در مورد اره، در سری فیلمهای اره با مفهوم گناه و تاوان ناشی از گناه مواجه می شویم، که تاثیرپذیری خود را از هفت(دیوید فینیچر)آشکارا نشان می دهد.در اینجا قاتل(مسئول مجازات) بر عکس هفت فرصت جبران گناه را در اختیار گناهکار قرار داده و به قول خودش با قوانین خاصش او را به بازی ناخوشایند می کشاند تا بدینوسیله فرد را از شر آلت گناه که اعضای بدن و در واقع خود وجودی گناهکار می باشد خلاص کند، محدودیت زمانی در نظر گرفته شده برای تصمیم گیری نیز علاوه بر افزایش تنش صحنه ها برای بیننده این موضوع را گوشزد می کند که انسان فرصت زیادی برای جبران گناهان ندارد. گاهی مشاهده می کنیم که گناهکاری مانند قسمت سوم تبدیل به مسئول مجازات می شود و گاهی نیز می بینیم که پلیس و یا بازپرسی که پرونده ای را تحت بررسی دارد و طبعا" باید با گناهکارانی اینچنینی فاصله داشته باشد، به گناهکاری تمام عیارتبدیل می شود که راهی جز مرگ در پیش ندارد. به عبارت دیگر فاصله اندک رستگاری و سقوط را در این موضوع در می یابیم. مجازات افراد جنایتکار سنگین و اگر چه به شکل ظاهری یکسان نیست اما درد و رنج و مشابهی را در این افراد درک میکنیم. که همان نفس ارتکاب گناه را سقوطی هولناک تشخیص داده، تفاوتی را بین گناهان متفاوت اشخاص مختلف قائل نیست، اما میان این سری،اره 3 از جهاتی قابل توجه تر است. این فیلم به شدت متکی بر فیلمنامه ای سنجیده می باشد که مهمترین نقطه قوت فیلم می باشد، شخصیتهای اندک به فیلمنامه نویس فرصت داده که بسته به میزان حضور کاراکترها در صحنه در مورد شخصیت هر یک اطلاعات لازم را در اختیار قرار دهد. البته شوک نهایی فیلم و به اصطلاح همدست بودن یکی از گناهکاران با قاتل خوب پرداخت نشده و در طول فیلم نشانه ای از آن نمی بینیم و بازی بازیگر نیز هیچ رد پایی از این موضوع ندارد که این موضوع به کارگردانی اثر بر می گردد.اره از امکانات سخت افزاری استفاده بهینه ای کرده(به شخصه صحنه های خون و خونریزی را دوست ندارم) و بر خلاف موارد دیگر که بیشتر متکی بر افکتهای صوتی است از موسیقی به عنوان تکمیل موارد فوق الذکر استفاده می شود،که در حد معقولی استفاده شده و بیشتر همراه کننده بیینده می باشد تا عامل ایجاد وحشت است. در گونه ژانر وحشت بجز موارد معدود (تلاءلو) از بازیگران ناشناس (حداقل غیر ستاره) استفاده می شود که این امر علاوه بر کم شدن هزینه تولید، به ایجاد حس وحشت در تماشاگر کمک می کند. بازیها در این سری نیز فوق العاده و اگرچه نه خیلی طبیعی ولی کاملا" بر طبق قواعد ژانر می باشد که در خدمت فیلمنامه و کارگردان می باشد.فیلمبرداری نیز متناسب با اثر فضایی تیره، تار و سنگین را ایجاد میکند.در پایان این نکته قابل توجه است که با وجود اینکه کارگردان واحدی این سری را هدایت نکرده با این وجود کل مجموعه،یکدست می باشد. که امر به سینمای ایران نقش تهیه کننده و کمپانیهای خصوصی را در تولید فیلمهای حداقل خوش ساخت(اصطلاح خوب یا باارزش در مورد این فیلم ممکن است به مذاق عده ای خوش آیند نباشد.) نشان می دهد.